اوستاس در یک شب تاریک، چاله ای کند و لباس های خود را در آنجا پنهان کرد. اما جیل، یواشکی لباس ها را به خانه برد تا در جشن بالماسکه بپوشد. از آن روز به بعد، مدرسه ی اکسپریمنت هاوس تغییر کرد. خیلی خوب شد. اوستاس و جیل هم برای همیشه با هم دوست ماندند.
صندلی نقره ای-فصل آخر
کتاب های وقایع نگاری نارنیا همیشه به ما نشان می دهند که باهم دوست بمانیم و همیشه همدیگر را ببخشیم تا زندگی بهتری داشته باشیم.